جدول جو
جدول جو

معنی سوارک آب - جستجوی لغت در جدول جو

سوارک آب
(سَ رَ کِ)
سواران آب است که حباب باشد. (برهان). حباب. (فرهنگ رشیدی) :
به که در آبت افکنند بتاب
نکشد آب خر سوارک آب.
امیرخسرو.
، موجۀ آب. (برهان). رجوع به سواران آب شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(سَ رِ)
حباب. (فرهنگ رشیدی). کوپله. نقافه. سیاب. فراساب. غوزۀ آب. (یادداشت بخط مؤلف) :
سوار باد چون برد آن طرف دست
هم از بادی سوار آب بشکست.
امیرخسرو
لغت نامه دهخدا
(سَ نِ)
کنایه از گنبدهای آب که به تازی حباب گویند و افراس آب و افراسیاب مرادف است. (آنندراج). حبابهای آب. (غیاث اللغات). کنایه از حباب است و آن قبه ای باشد شیشه مانند که در وقت باریدن باران بروی آب بهم میرسد:
خاک بر آن دایره کز هیچ باب
گرد نخیزد ز سواران آب.
امیرخسرو.
، موج آب. (برهان)
لغت نامه دهخدا